مهرساممهرسام، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

عشق من و بابایی

فرشته عزیزم خوش اومدییییییییییییییییییی

سلام عزیززممممممممممممممممممممم بالاخره بعد از این همه انتظار به آغوش من و بابا خوش اومدی خیلی خیلی این چند روز پر استرس و سخت بود اما مثل همیشه مدیون لطف خدا هستیم امروز هشتمین روز که پیش مایی و دومین روز که تو خونه خودمونیم خاطره زایمان رو برات تعریف میکنم هر چند که خیلی سخت گذشت چهار شنبه 18 دیماه ساعت 4 صبح دردام شروع شد دردایی که با همه دردایی که داشتم متفاوت بود خیلی حالم بد بود و روز برفی هم بود همین طور بیدار بودم و به بیرون نگاه میکردم و از خدا می خواستم که زایمانم راحت باشه خیلی استرس داشتم صبح بابایی باید میرفت سر کار استرسم بیشتر شد بابایی گفت دیشب خواب دیده که نی نی مون بدنیا اومده صبح به با...
26 دی 1392

هفته 38 ام عشق مامان

سلام عزیز دلمممممممممممممممممممممم الهی قربونت برم پسر گلم می خوام خاطرات این هفته رو برا پسرم تعریف کنم از اول هفته بگم که با یه شک درد شدید کمر شروع شد اونقدر زیاد بود که کلی بابایی ترسید زنگ زدیم دکتر گفت نگران نباشین اینا طبیعیهههههههههههه و نگران نباشین خلاصه مامانی هم تحمل کرد بعدشم همونطور که گفته بودم 28 صفر مامان جون نذری داشت ما هم یه سهم داشتیم خیلی برا همکه دعا کردم و برا صحیح و سالم به دنیا اومدن گل پسرم اون روز خاله فرزان و سمیرا هم بودن خیلی روز خوبی بود  خاله فرزان و رضا هم برات یه هدیه خیلی کاربردی و خوشکل خریده بودن که همین جا ازشون حسابی تشکر میکنم یه گهواره خیلی خوشرنگ و ناز برات هدیه گرفتن...
16 دی 1392

شمارش معکوس برا مامان شدن

سلام مهرسام عزیزمممممممممممم خداوندا هزاران مرتبه شکرت که خیلی بهم لطف کردی خیلی دوست داریممممممممممممممممم مهر سام من چیزی نمونده به دیدار تو و دنیا الهی قربون اون چشمای قشنگت برم که تا چند وقت دیگه رو به این دنیا باز میشه نمی دونی چقدر بی تابم حرکتای این ماهت برام مفهومش عوض شده هر ضربه ای که میزنی معنی ویژه ای داره برام خدا جونم ازت می خوام تا حالا که بهم لطف کردی من بتونم مهرسامم صحیح و سالم بغل کنم و بتونم درست تربیتش کنم از این هفته بگم که دیگه دردام مخصوصا کمر دردم خیلی زیاد شده بازم بیخوابی بی خوابی و بی خوابی حرکتات با درد همراهه ضربه هات بهم فشار میاره اما همشو به جون میخرم وضعیت ترکای شکمم که نگو ...
10 دی 1392

هفته 36 و شب یلدا

سلام نفسم ان شالله که خوب باشی مهرسام عزیزم امروز تصمیم گرفتم یه مرور خاطرات کنم از ابتدا تا حالا که می خواییم ماه 9 رو به سلامتی شروع کنیم و اولش باید دوباره از خدا تشکر کنیم و بهش بگیم که چقدر دوسش  داریمممممممممم و اما مهر سام مامان جونم برات بگه که من و بابایی بعد از 3 سال که از زندگی مشترکمون گذشت تصمیم گرفتیم که نی نی دار شیم اما از تصمیم ما تا اومدن این نی نی تو دل مامانی 13 ماه طول کشید و من و بابایی روزای انتظار خیلی سختی رو با هم گذروندیم خیلی سخت بود وافعا قابل توصیف نیست حس هایی که اون موقع داشتم اما بالا خره خدا بهمون لطف کرد و انتظار من و بابایی به پایان رسید و 20 اردیبهشت ماه  در کمال ناباوری من ،بی بی ...
1 دی 1392
1